زندانی سیاسی نرگس محمدی |
زندانی سیاسی نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر با ارسال نامهای به دادستان تهران، چگونگی اعزام و بستری شدن در بیمارستان
و رفتار مإموران نظامی-امنیتی را شرح داد و نسبت به این رفتارها اعتراض کرد.
او می نویسد،در تاریخ ١٣ مهر، جهت اعزام به بیمارستان،
برای بازرسی رفتیم. به مأمور زن، گفتم که من احتمالاً نوار قلب و اکو خواهم داشت، لطفاً
وقتی لباسهایم را در میآورم، پشت پارتیشن تشریف نیاورید. او گفت که ما باید بیاییم.
تقاضا کردم پیش سرهنگ برویم تا مشکل حل شود. ایشان تشریف نداشتند. به جانشین ایشان
توضیح دادم و گفتم که این کار اخلاقاً و شرعاً درست نیست. مسئول اعزام با لحنی گستاخانه
و توهینآمیز گفت که لازم نیست شما از شرع بگویید، شما اگر مسلمان بودید که جایتان
زندان اوین نبود. ...به دلیل شرایط بد و نامساعد شدن حالم به بند برگشتم و یک روز بعد،
دوباره دچار تشنج و حمله عصبی شدم. همبندیان عزیزم منرا از طبقه دوم تا جلوی در بند،
در طبقه اول روی دست آوردند؛ چون هیچ وسیلهای در بند وجود ندارد. بعدسوار آمبولانس
کردندکه در انتهای آمبولانس بسته نمیشد تقریباً قسمت انتهای برانکارد که سر م در آن
قسمت قرار داشت، لای در نیمه باز آمبولانس بود که من در همان حال بسیار بد، نگران افتادن
به بیرون بودم.
بهداری اوین به طور اورژانس، اعزام به بیمارستان
خمینی را هماهنگ کرد. روی برانکارد آمبولانس دراز کشیدم. ناگهان یک مأمور نظامی زن
و دو مأمور مرد با دستبند و پابند بالای سر من ایستادند. دستهایم را بغل کردم و گفتم
که اجازه نمیدهم تا دستبند بزنید، چون واقعاً حالم خوب نیست، پس توان فرار کردن ندارم،
شما هم که چهار نفر در داخل آمبولانس هستید، پس دستبند زدن برای چیست؟ خانم نظامی
میگفت، حتی اگر کما هم بروید ما دستبند میزنیم و دستبند را زد. خیلی عصبی بودم
و بر اثر فشار عصبی که علاوه بر تشنج داشتم، دچار حمله عصبی دیگر شدم که ناچار شدند
آمبولانس را چند دقیقه کنار اتوبان متوقف کنند. وقتی از آمبولانس روی برانکارد بیمارستان
قرار گرفتم، دوباره دستبد را زدند و در تمام مراحل بیمارستان از ابتدا تا خروج دستبند
بر دستم و متصل به برانکارد بود و فقط زمانی که زیر دستگاه سیتیاسکن میرفتم به دلیل
آهنی بودن دستبند، آن را باز کردند.
پزشک متخصص مغز و اعصاب بالای سرم آمد و توضیح داد
که تشنج عصبی کردم و باید تا صبح تحت مراقبت باشم و٣روز بستری شوم تابررسی شود. با
توجه به سابقه بیماری که ازسلولهای انفرادی در بند٢٠٩درسال ٨٩ تاکنون داشتم وباتوجه
به اعمال شرایط امنیتی سخت ازجمله دستبند،ازدکترخواستم بارضایت خودم، ترخیصم کند،پزشک
محترم با یک نامه مبنی بر اینکه بیمار باید به پزشکان معالج خودمراجعه کند، برگه ترخیص
را امضا کرد.
بعد از ۵ روز بالاخره در بیمارستان، بستری شدم. از
زمان اعزام، دستبند به دستانم زده شد؛ حتی زمانی که پزشک معاینهام میکرد. یا فشار
خونم را میگرفتند، دستبند من باز نشد. وقتی وارد اتاق شدیم، بلافاصله دستبند به
دست من و سپس به تختخواب زده شد که نمیتوانستم به راحتی بنشینم یا دراز بکشم.
بر اثرفشار عصبی وارد شده ، لحظه به لحظه حالم بدترمیشد.در
مقابل اعتراض وخواهش من، هیچ توجهی نمیشد. از ١٩تا ٢٧ مهر (طی ٩ روز) ممنوع الملاقات
حتی با پدر و مادرم بودم. اجازه بیرون آمدن از اتاق را نداشتم و فقط روی تخت بودم و
فقط به دستشویی میرفتم. همراه داشتن پول ممنوع بود و خودشان هم حتی از میوههایی که
در بند داشتم برایم نمیآوردند و جز غذای بیمارستان، چیزی برای خوردن نداشتم. در اتاق
بسته بود و پردهها را میکشیدند.
دو روز پس از بستری شدن، در اتاق آنژیو حالم بههم
خورد. لذا روز بعد به دستور پزشک معالج، یکی از خانمهای کمک بهیار آمدند تا من را
حمام ببرندوموهایم را بشویندوبرای نوارمغز آماده کنند. خانم نظامی بلافاصله به آقای
سرهنگ زنگ زدکسب تکلیف کرد. ایشان دستوراکید دادند خانم مأمور بایددرحمام حضورداشته
باشند. من در اعتراض به چنین تصمیم و رفتار دون شأن انسانی، با همه لباسهایم زیر دوش
رفتم و خانم مأمور هم حضور داشتند. ٢۶ مهرآقای سرهنگ به اتاقم آمدند. از ایشان تقاضا
کردم وقتی برای معاینات یا مراحلی از معالجات، به محلهایی میرویم که نیاز است تا
بخشی از لباسهایمان را درآوریم، لطفاً خانمهای مأمور نظامی پس از دیدن محل یا هر
اقدام دیگر، در آن محل حضور نداشته باشند و ما در حضور مأموران معاینه یا معالجه نشویم
که ایشان هم پذیرفتند.
٢٨ مهر تا ١٢ ظهر ٢٩ مهر برای انجام آندرسکوپی و
کلونوزکوپی آماده شدم که نه تنها نباید چیزی میخوردم بلکه باید ۴ لیتر مواد پاک کننده
دستگاه گوارش نیز استفاده میکردم. بالاخره ساعت یک وارد اتاق عمل شدیم. خانم مأمور
هم وارد شد. بنده از ایشان خواهش کردم تا پشت در اتاق عمل بایستند و ایشان ضمن صحبت
با آقای سرهنگ گفتند که من داخل اتاق عمل میایستم و من دقیقاً لحظه آخر که مواد بیهوشی
را تزریق میکردند از اتاق عمل بیرون آمدم و تا عصر هم معطل شدم تا شاید موافقت کنند
و نشد. با آقای سرهنگ تلفنی صحبت کردم و توضیح دادم و خواهش کردم اجازه بدهند خانم
مأمور داخل اتاق عمل نشود تا من هم بتوانم به معالجه خودم بپردازم. ایشان دوباره قول
دادند که خانم مامور بیرون خواهد ایستاد و شما دوباره این مرحله را انجام دهید. این
مرحله از ساعت ٩ صبح ٢ آبان تا ١٢ ظهر ٣ آبان طول کشید و وقتی آماده رفتن به اتاق عمل
شدیم، دوباره سرهنگ دستور داد که مأمور زن در حین انجام کلونوزکوپی در داخل اتاق عمل
بایستد و من هم از رفتن به اتاق عمل سرباز زدم.
پزشک معالج اینجانب تلفنی با آقای سرهنگ صحبت کردند
که ما باید نمونه برداری کنیم و این مرحله برای معالجه بیمار ضروری است و این عمل در
اتاق عمل اتفاق خواهد افتاد که محیط استرلیزهای است که فقط پزشک و پرستار حضور دارند
و خواهش کردند که اجازه این عمل پزشکی داده شود. اما حتی با حضور بازرسان نظامی هم
اجازه این عمل داده نشد و من برای دومین بار از ادامه معالجه خود محروم شدم.
نرگس محمدی آبان ماه ۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر