بدون شک در سینه تاریخ ایران حک شده و هرگز
فراموش نخواهد شد. زنان ومردانی که در مقابل
خمینی وخامنه ای ضدبشر وروحانی
شیاد وقاتل 2000 نفر از مردم ایران سینه سپر کردند وتا به آخر ایستادند وبرطناب
داربوسه زدند. آری این صحنه های پرافتخار
وغرور آفرین از یکسو یادآور برگ زرّینی از فداکاری و وفاداری به آرمان آزادی و پایبندی
به اصول و از سوی دیگر افشاگر اوج شقاوت و بیرحمی خمینی و دار و دسته جنایتکار حاکمش
بوده و خواهد بود.
با ایستادگی ومقاومت جوانان مجاهد ومبارزبود که نقاب از چهره «دیو جماران» که خود را نماینده خدا بر روی زمین وانمود میکرد برداشته شد واورا ازماه به قعر چاه افکندند.
با ایستادگی ومقاومت جوانان مجاهد ومبارزبود که نقاب از چهره «دیو جماران» که خود را نماینده خدا بر روی زمین وانمود میکرد برداشته شد واورا ازماه به قعر چاه افکندند.
آری
جوانان میهن ایران برطنابهای دار بوسه زدند
وآوازهایشان گذشت از دیوارهای سیمانی
با دهانی از عطر و میخک سرخ
خواندند آخرین ترانههایشان را
در برگ برگ خاطرات کودکان خیابانی.
خونشان زلال است
و میجوشد همچنان سرخ سرخ
در رگهای آسمان
و ما در جستجوی شما
فراموش نخواهیم کرد چهرههای قاتلان را.
نمیدانم چرا من را به پیشانی خودت چسباندی،
چرا از من تشکر میکنی و بر من بوسه میزنی. آخر من فقط الیاف بهم پیچیده هستم. وقتی
لنگر کشتی را با آنهمه عظمت، در دریا نگه میدارم، کسی بر من بوسه نمیزند. وقتی کوهنورد
را تا بالای قله رساندم، او مرا کناری انداخت و از من تشکر نکرد. کودکان که در هنگام
بازی با من تاب میخورند، هیچ نمیدانند که من کیستم. ولی تو به من بوسه زدی، چرا؟
شاید بهخاطر حلقهای باشد که با خود درست کردهام. سایر انسانها از این حالتم وحشت
دارند. ولی تو به من میخندی و خدا را شکر میکنی. چرا؟! چرا؟!
سوال تو بر حق است. روزی که تصمیم گرفتم درمقابل ظلم بایستم و مقاومت کنم، میدانستم که در تقدیر، با تو دیداری خواهم داشت. در
این انتخاب و تا این نقطه آمدن است که فرصت تاب خوردن و خندیدن کودکان آینده را با
تو میبینم.
آ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر