۱۳۹۴ شهریور ۲۰, جمعه

ایران - به یاد معلمی که خود را به آتش کشید

معلمی که خود را به آتش کشید
معلمی که خود را به آتش کشید

معلم: ایکاش میتوانستم از تو برای گرم کردن خانه و پختن غذا برای خانوادهی گرسنه ام استفاده کنم!
شعله: میدانم که از فقر، شرمنده چشمان فرزندت بودی، ولی حالا شراره هایم از تو شرمسارند.
معلم: ایکاش میتوانستم از زبان دیگری برای صحبت استفاده کنم! صدایم به جایی نرسید. زبانی برای بینا کردن چشمها را در تو یافتم.
شعله: با زبانه های آتشم، زبان گویای توخواهم شد.
معلم: ایکاش میتوانستم به جای شعله های تو، امروز فرزندم را نوازش کنم.
شعله: شعله های وجودتو به فرزندت نشان داد که نمیخواستی تن به ذلت این حاکمان غاصب بدهی.
معلم: ایکاش میتوانستی آنهاییکه مرا مجبور به سوزاندن خودم کردند آتش بزنی!

شعله: این یکی دیگر ایکاش ندارد، به تو قول میدهم که حتما این کار را میکنم و این دیر نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر