۱۳۹۴ دی ۸, سه‌شنبه

ایران - سحر بهشتی زیر تهدید مإموران اطلاعات

سحر بهشتی زیر تهدید مإموران اطلاعات
سحر بهشتی زیر تهدید مإموران اطلاعات
۱۳ آبان۱۳۹۱ شیرمردی بی باک و بیم از تبار آرش، ستار بهشتی ، بدست دژخیمان و شکنجه گران وزارت اطلاعات رژیم ایران در زیر شکنجه در حالی که لبخند بر لب داشت به شهادت رسید. شادمانه از به زانو درآوردن رژیم این قفس را که برای روح آزادیخواهش تنگ بود در هم شکست و پرکشید
ستار که کارگر وبلاگنویسی بود که از جور حاکمیت به فغان آمده و ایستادن در برابر آنها را پیشه خود کرده بود، در وبلاگ خود در پاسخ به تهدیدهای مإموران وزارت اطلاعات نوشت: «اگر از اطلاع رسانی هراس دارید از حکومت کناره گیری کنید و یا ظلم نکنید؛ شما بازداشت نکنید، شکنجه نکنید تا اطلاع رسانی نشود. به زودی بساط ظلم شما بر سرتان فرو خواهد ریخت.»
از روزی که ستار در تاریخ ایران زمین جاودانه شد، مادر قهرمانش گوهر عشقی و خواهر دلیرش سحر بهشتی، پرچم ستار را دمی بر زمین ننهاده و به خونخواهی او و هزاران هزار جوانی که بیگناه در این مرز و بوم به خاک و خون در غلطیدهاند برخاستهاند.
آنچه در زیر میخوانید برگرفته ای است از فیسبوک سحر بهشتی، خواهر ستار، که اکنون در زیر تیغ تهدید وزارت اطلاعات قراردارد. با هزاران درود به این زن جسور و آزاده ایران.
امروز طبق روال همه روزه دنبال پسرم بنیامین رفتم تا از مهد كودك به منزل برگردیم، در بین راه یک مرد حدوداٴ چهل ساله، با ماشین پژو نوك مدادی، مرا به گوشه ای راند و اتومبیلش رو جلوی ماشین من متوقف كرد. با سرعت از خودرو پیاده شد طبق عادت مألوفشان بجای احترام گذاردن بر هموطنانی كه از مالیات و دارایی آنان حقوق میگیرند، ابتدا اسلحه خود را به رخم كشید! "یاد حرف مادرم افتادم كه از مامور دستگیری ستار حكم بازداشت خواسته بود و او اسلحه اش را نشان مادر میدهد و سپس كارت شناسیاش را از دور نشانم داد" بهر حال اصرار كردم حكم ماموریت یا جلب مرا دارید كه گفت از امنیت هستم و باید با من به اداره امنیت بیایی! حقیقتاٴ ابتدا یكه خوردم؟ علت نگهداشتن من؟ دلیل اعزامم به امنیت؟ رفتار ناپسند و دور از شأن یك مامور با یك خانم؟ مگر میشود ماموری كه خود را از امنیت معرفی میكند باعث سلب امنیت شود؟ و الفاظ ركیكی كه احتمالا لایق خود و خانوادهاش بود را نثار من كرد و با ایجاد هیاهو سعی در ترساندن من نمود! بی شك سیده ای از تبار حسین را ندیده بود كه زینب وار در میانه خیابان بیرق حق خواهی بدستش بگیرد كه امروز به چشم خود دید! تلاشش براي اعزام من به جایي نرسید و مجبور شد نیروي كمكي طلب كند و اتهامات من را از پشت تلفن احتمالا به مافوقش بر شمرد، اولین اتهام من نصب عكس برادر مظلومم ستار بهشتي است پشت شیشه خودرو و دومین اتهام من پس از آن بود كه فهمید خواهر ستار بهشتي ام! در این ایام بارها مستقیم و غیرمستقیم مورد تهدید واقع شدیم و به شدت تهدید به بازداشت من كردند غافلند از اینكه "سر دهیم به راه آزادي" من نه فعال سیاسي و نه فعال براندازم! اما به لطف حاكمیت!!!! مردمي، همه مردم سالهاست كه فعال سیاسي محسوب میشوند مگر آنكه خلاف آنرا اثبات كنند؟! گویي این جویاي نان و نام خوشحال بود از پیدا كردن طعمه اي براي شكار و ایضاً شاید رساندن عاشق به معشوق خویش كه همان ستار عزیزمان باشد. برق نفرت از چشمان گرگ صفتش هویدا بود، درنده خویي از وجودش فوران میكرد و شاید انتظار داشت صورت مرا با دستان كثیف و آلودهاش نیلگون كند! قصد نداشتم این مطالب را بنویسم اما سكوت در برابر ظالم اگر بدتر از ظلم نباشد كمتر از آن نیست. پیامش روشن بود به زودي نزد ما خواهي آمد. این پیام آشنا بود چرا كه به ستار هم گفته بودند به زودي رخت سیاه بر تن مادرت خواهیم كرد. در پایان هشدار میدهم سحر بهشتي آماده است تا در راهي كه برادرش جانفشاني كرد جان خویش را هدیه نماید پس تهدید را رها كنید یا ما را به حال خویش وا بگذارید یا ماموریت خود را انجام دهید. مدتهاست خانواده هاي مانند ما شما را واگذار كرده اند به خدایي كه داد مظلوم را خواهد گرفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر