۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

ایران - فراخوان مجاهدین خلق ایران به دانشجویان مجاهد و مبارز برای گرامیداشت ۱۶ آذر روز دانشجو

ستاد اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران در داخل کشور به مناسبت ۱۶ آذر روز دانشجو؛ به دانشجویان مجاهد و مبارز ایران فراخوان داد در گرامیداشت روز دانشجو  جنبش دانشجویی ایران «با هر گونه آلودگی به باندهای این حاکمیت غرقه در فساد و جنایت، مرزبندی کند و با پرچم اشرف‌نشان مقاومت انقلابی، حرکتهای اعتراضی مردم به جان آمده را بر ضد ام‌الفساد ولایت‌فقیه سمت و سو بدهد.»
روز دانشجو، روز «اتحاد، مبارزه، پیروزی»
روز دانشجو، روزی که خون سه ستاره تابناک جنبش دانشجویی ایران، «بزرگ نیا»، «شریعت رضوی» و «قندچی»، دانشکده فنی دانشگاه تهران را در ۱۶آذر سال ۱۳۳۲گلگون کرد فرا می‌رسد.

از طنین شعارهای «اتحاد! مبارزه! پیروزی!» که از فردای آن روز در هر سالگرد۱۶آذر، در دانشگاههای ایران طنین‌افکن بود؛ تا رویارویی انقلاب و ارتجاع از فردای سلطه خمینی و کودتای ضدفرهنگی او در بهار به خون نشسته انقلاب در سال ۱۳۵۹؛ تا ۱۶آذر سال ۱۳۸۸ که دانشجویان انقلابی تصاویر خمینی و خامنه‌ای را در ورودی دانشگاه به آتش کشیدند؛ و تا همین امروز که دانشجویان به پاخاسته، به «ستاره‌دار شدن افتخار می‌کنند» و فریاد می‌زنند: «دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد» ؛ این خون شهیدان جنبش دانشجویی است که می‌جوشد و مسیر پیکار آزادی را روشن می‌کند.

ایران - کمپین نه به اعدام شهرام احمدی - پیام شعله پاکروان

شعله پاکروان  وگوهر عشقی  ومادران  زندانیان سیاسی
شعله پاکروان  وگوهر عشقی  ومادران  زندانیان سیاسی 
شکنجه و اعدام به اندازه داعش خطرناک و نفرت انگیز است
خانم شعله پاکروان مادر ریحانه جباری که بخاطر دفاع از شرافت و حقانیت و سرخم نکردن در بیدادگاه رژیم آخوندی با افشای چهره کریه عامل اطلاعاتی رژیم که قصد تجاوز به وی را داشت سرانجام سربدار شد، در نوشته ای که بتازگی در کمپین نه به اعدام "شهرام محمدی" در فیسبوک خود منتشر نموده، نسبت به شکنجه و اعدام توسط دژخیمان رژیم آخوندی هشدار می دهد و این جنایتها را به همان اندازه وحشیگری های تروریستهای داعش خطرناک و نفرت انگیز توصیف مینماید.
شعله پاکروان می نویسد:
در هیاهوی داعش و هواپیمای سوخو و صدها خبر دیگر ، حواسمان از زندانیان پرت نشود . یادمان باشد هزاران نفر در زندانها با حکم اعدام روبرویند . این لشگر ذخیره اعدام ، متشکل از فرزندان ملت ایران است.
نکند یادمان برود هاشم زینالی زندانی شده برای پرسش هفده ساله ی سعید من کجاست . نکند یادمان برود سیمین عیوض زاده برای آزادی امیدش دست اعتراض بالا برد . تا امیدش دفن نشود زیر حکم ده سال زندان برای هیچ.
نکند یادمان برود که سکوت ما در قبال ظلمی که به دیگران میشود باعث بیشتر شدن ظلم خواهد شد، و روزی ظالم جفاکار که گستاخ تر هم شده گلوی آحاد ملت را خواهد گرفت . نکند یادمان برود طاهری زیر تیغ است و شاگردانش یکی پس از دیگری دستگیر و روانه زندان میشوند.
داعش ، نکبتی است که گریبان خاورمیانه و جهان را گرفته . ولی تنها نکبت و سیاهی موجود در دنیا نیست . شکنجه و اعدام به اندازه داعش خطرناک و نفرت انگیزند .راهی نمانده جز یکدلی و همصدایی . با صدای بلند بگوییم : نه به اعدام.

ایران - اعتصاب غذای زندانیان سیاسی دژخیمان خامنه ای را وادار به عقب نشینی کرد

عقب‌نشینی دژخیمان خامنه‌ای در قبال اعتصاب‌غذای زندانیان سیاسی و دستگیر ‌شدگان اخیر
عقب‌نشینی دژخیمان خامنه‌ای در قبال اعتصاب‌غذای زندانیان سیاسی و دستگیر ‌شدگان اخیر
تاریخ مبارزاتی مردم کشورهای مختلف و از جمله ایران همواره نشان داده شده است که هرگاه ملتی در برابر خواسته های به حق خود مقاومت کرده و در برابر ظلم تسلیم نشده اند در نهایت حاکمان مستبد را وادار به تسلیم و عقب نشینی کرده اند. در همین راستا بر اساس گزارشهای منتشر شده اعتصاب‌غذای خانواده‌های دستگیر شده و زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین و در میدان ونک تهران، سرانجام رژیم آخوندی را وادار به عقب‌نشینی کرد و تعدادی از خانواده‌های دستگیر شده آزاد شدند.
غروب روز یکشنبه ۸ آذرماه سیمین عیوض‌زاده مادر زندانی سیاسی امید علی شناس و شرمین یمنی از زندان قرچک ورامین آزاد شدند.
البته همچنان تعدادی از دستگیر ‌شدگان در زندان بسر می‌برند از جمله علی بابایی که به وی اعلام کرده‌اند که باید مورد بازجویی قرار گیرد و آزاد نخواهد شد، زرتشت احمدی، داود نعمتی و هاشم زینالی همچنان در زندان اوین می‌باشد. فرزند وی سعید زینالی توسط سپاه پاسداران بیش از ۱۶ سال پیش ربوده شد و از آن زمان تا کنون از وضعیت و شرایط وی هیچ خبری در دست نیست و پاسداران رباینده نه تنها حاضر به توضیح در این باره به خانواده‌اش نیستند بلکه خانواده وی دائماً مورد اذیت و آزار بازجویان وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران هستند بطوریکه خانم اکرم نقابی مادر سعید زینالی بدلیل پیگیری وضعیت فرزندش بارها دستگیر و در سلولهای انفرادی مورد شکنجه‌های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات رژیم قرار گرفته است.
وجود این عزیزان در زندانهای خامنه ای بیانگر این حقیقت روشن است که تا روز وصول تمامی خواسته هایمان همچنان باید مقاومت و ایستادگی کرد و دست از اعتراض و مبارزه تا روز آزادی همه زندانیان سیاسی از سیاهچال های مخوف خامنه ای نکشید.

۱۳۹۴ آذر ۴, چهارشنبه

پیام مریم رجوی - روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان ۲۵نوامبر ۲۰۱۵

The Daughter of Iran - Ayda


ترانه دختر ایران
تقدیم به زنان ایران - به مناسبت روز منع خشونت علیه زنان



ایران - تا كسب آزادي ايستاده ايم، پس هستيم

آزادی
آزادی 
بي شك قيامهاي دانشجويي و اعتراضات مردمي، عرصه فوران انرژيها و آزاد شدن نيروها است. دستهاي به ظاهر خالي،در پيوند با هم سلاحي كارآ در برابر گلوله هاميشوند.همبستگي همه چيز راتغيير ميدهدو همه ناتواناييها را به توانايي ونتوانستن هارا به توانستن ها تبديل ميكند. اما سوال اين هست كه براستي اين همبستگي چگونه ميسر ميشود؟
چطور ميشودقطره ها رابه هم پيوند داد؟
براي پاسخ به اين سؤالها بايدبدنبال عامل و نيروي محركه اي دربيرون ازخودمان بگرديم.حتما كه بايدپيكاني باشدكه راه را نشان بدهد و انرژيهاي بر آمده از خشم و اعتراض مردمي را سمت و سو بدهدو تبديل به نيرويي كارآمد براي ضربه زدن به دشمن مردم و ميهن كند.
نقطه امروز مااتكا به آن عامل و نيروي محرك است كه در بطن جامعه ما و در اعماق قلبهاي مردم وجود دارد آن چيزي جز عطش آزادي و ايستادگي براي آن نيست.اعتراضات و خیزشهای  جوانان در كوچه ها و خيابانهاي ميهن بعنوان نيروهاي اصلي شركت كننده در تغييرات نيز همين بوده و هست.
سه دهه است كه ضحاك ولايت از مغز و خون جوانان اين آب و خاك ارتزاق ميكند و بيشمار آنان را به خاك و خون كشيده و يا در تنور جنگ سوزانده و يا آواره ديار غربت كرده است،آرزوها را كشته و بسياري را اسير چنگال اعتياد و فساد و فحشا كرده است.اما هيهات كه نتوانسته اميد براي تغيیر را بگيرد .
 حاكميت مستبد ولايي از همان ابتداي سرِ كار آمدنش چنگ در آسمان ميهن انداخت و براي تضمينِ حكومت ننگينش شروع به شكارِ ستاره هاي ما كرد. ميخواست با خالي كردن آسمان ايران از ستاره هاي آزادي راه رو براي استيلايِ ابديِ شب باز كنه ولي ديديم كه نه تنها آسمان ميهن ما تسليمِ شب نشد بلكه جوانان ما با پايداري خود ميهن رو غرقِ ستاره ها كردند.
تظاهرات دانشجويان دانشگاههاواعتراضات  پرستاران شریف  وزحمتکش  وکارگران بیدار وآگاه میهنمان ......وچنين فضاي ملتهب اجتماعي دانشگاه ها و مدارس  وکارخانجات  وبیمارستانها همه مبین همین است
درپايان بايد به اين باور كنيم وايمان داشته باشيم كه اين حاكميت مانند هر حاكميت مستبد هيچگاه خود بخود سرنگوني نميشود فراموش نكنيد فضاي مساعد براي سرنگوني لازم است اما عزم و اراده تك تكمان شرط آن است بنابرايي باز هم هزار باره تكرار ميكنيم « كه آزادي را در سيني طلا نميدهند وبايد قيمت داد». بايد به شرايط فروريختن كاخ سلطنت ولايت فقيه و به درآمدن غول خشم مردم از شيشه اشراف و باور داشت و با همبستگي باهم با هر عقيده و مرامي و بدون كوچكترين شكاف از فرصتهاي اين مرحله بهره جست و عليه اين نظام پلید و ضدبشر تا تغيير آن باهمه توان قيام كرد.

روز 25 نوامبر، روز حذف خشونت عليه زنان

مقاومت  زنان درمقابل دیکتاتورها
در تاريخ، ‏زنان و ‏دختران زيادي عليه ظلم برخاستن اما 25 نوامبر بعد از قتل فجيع خواهران ‏ميرابال که به وجود اومد. سه خواهري كه عليه ديكتاتوري دومينيكَن به اعتراض برخاستن و سرآغاز يك مقاومت شدن. امروز نام اونها براي تمام دختران آمريكاي لاتين يادآورِ از خود گذشتن براي مبارزه عليه خشونته.
در سرزمين ما ايران اما، زشت ترين نماد قانونمند و سيستماتيك تبعيض و دشمني با زنان به چشم مي خوره.حاكميتي نامشروع كه ‏سركوب زنان رو اهرمي براي سركوب تمامي مردم ايران كرده.با اين همه، هم زمان با اين هم ظلم و ستم روا شده، ايستادن ها و فرياد هاي اعتراضي هست كه عليه اين خشونت ها، جنايت ها و شقاوت ها بلند ميشن. بله، شكي نيست كه اون ديو تاريکی و پليدی که حياتش رو از نابرابری مي گيره روزي به دست همين دختران ‏ايران زمين از پا بيفته.

۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

آزادي را با بانگي بلند و پر طنين بايد فرياد كرد.

آزادی  ،خجسته آزاری
آزادی  ، خجسته آزاری
آزادي  گوهري گرانبها ست. خواستي حقيقي و واقعيتي كه خواست مردم ميهن ما و همه ملل استبداد زده دنياست. خواست و واقعيتي كه  در تضاد  واقعي  و نه صوري و تصنعي  با ديكتاتوري و استبداد و اختناق است.   آن را نمي توان يواشكي و در پستوهاي پنهان و بدون پرداخت بهاء بدست آورد.  بلكه  مي توان با چنين ترفندي خام خيالانه يا خوش خيالانه  و بسيار ابلهانه، تلاش كرد كه  خواست آزاديخواهي  مردم  را  كه ضرورتي غير قابل انكار و مهار ناشدني است از محتوا  تهي و به كجراهه و به انحراف برد و به ابتذال كشاند تا بتوان آن را ولو براي مدتي مهار كرد .
آزاديخواهي حركتي است كه در جامعه استبداد زده  در زير پوست شب وجود دارد و خود را به اشكال مختلف نشان ميدهد و بيان مي كند.  به همين خاطر جريانهاي ضد آزادي به مقابله و سركوب آن روي مي آورند. زيرا اين حركت وجود دارد و  بنابه سنت و قوانين حاكم بر پديده ها  اين حركت به تدريج  تغيير مي يابد و بالغ مي شود  و در نقطه رشد و بلوغ خود پوسته و مانعي كه استبداد است و سد راهش شده را مي شكند و  شرايط را دگرگون مي كند. 
همه اشكال اعتراضي و آزاديخواهانه خوب و مثبت و مفيد است. اما همواره يك شكل اصلي و  واقعي وجود دارد كه ساير اشكال از آن تاثير مي پذيرند.
اصلي ترين شكل مبارزه در ميهن استبداد زده ما كه رژيمي قرون وسطايي  و تاريك انديش بر آن حاكم است، مبارزه براي تغيير و سرنگوني اين رژيم است. اين اصلي ترين و واقعي ترين شكل ممكن در مبارزه براي آزادي است كه در مقاومتي سازمانيافته تجلي يافته است. .
براي آزادي بايد حركت كرد و جنبش داشت و حركت اصل اول در قانون تغيير و  تحول و تكامل پديده هاست.   يك جامعه زنده و در حال  حركت  كه در آن تغييرات تدريجي صورت مي گيرد و تاثير ميگذارد و تاثير مي پذيرد، به تضاد و مانع بر ميخورد و در نقطه بلوغ خود پوسته شكني و جهش مي كند و تحول و تكامل مي يابد. جامعه اي است پويا و رو به جلو ، به سمت رهايي نه اسارت  و قهقرا، دليل اصلي اختناق و سركوب مطلق و زندان و شكنجه و اعدام مقابله با همين حركت و پويايي است كه وجود دارد وبارها  در قيامها و اعتراضات اجتماعي و كارگري و دانشجويي خود را نشان داده است. بارزترين نمونه آن قيام 88 بود كه ترك خوردن پوست شب همانا و فوران آزاديخواهي همان  پس چگونه مي توان براي دست يابي به آزادي آن را به پستويي برد و قايم كرد؟!
نه، نمي توان و نبايد چنين كاري كرد. اين لوث كردن آزادي و به سخره گرفتن آزادي  كه مقدس ترين چيز براي هر انساني است مي باشد.  به سخره گرفتن مطالبات برحق و آزاديخواهانه و عدالت جويانه مردم بويژه زناني كه در يك رژيم زن ستيز و بنيادگرا تحت ستم و سركوب مضاعف در همه زمينه ها خصوصا در زمينه پوشش اجباري هستند مي باشد.  طبيعي است زنان ميهن ما به اين اجبار تن ندهند و به آن اعتراض بكنند و اين اعتراض را مي توان ديد اما خواست مردم ميهن ما و زنان ميهن ما ،نه گفتن به اين رژيم شکنجه  وجنایت  وترور است و مخالفت با سركوب و اختناق و دفاع از آزادي است. به اين دليل  آزادي را بايد با بانگ بلند و پر طنين در همه جا فرياد كرد. 
در هر شهر و هر روستا. در هر مدرسه و دانشگاه. در هر كوچه و خيابان. در هر كارخانه و كارگاه .  در اعتصاب و اعتراض و خيزش و قيام  عليه استبداد است كه آزادي طنين انداز مي شود و  با فرو ريختن ديوارهاي قطور اختناق است كه محقق مي گردد.
آزادي هزينه دارد كم يا زيادش را شرايطي كه حركت آزاديخواهانه در آن وجود دارد تعيين مي كند. اگر زمين استبداد سخت و لم يزرع باشد، هزينه آزادي هم كار وتلاش و مبارزه اي سنگين و طاقت فرسا خواهد بود و  براي تحقق آن بايد جنگيد و  جان داد. اي كاش نرخ و قيمت آزادي ارزان بود، اي كاش! امّا وقتي مي گوئيم «آزادي  گوهري گرانبهاست» پس نرخ و قيمت و بدست آوردنش هم بسيار بالاست.   آزادي بدون برخورداري از رهبري تحققش دشوار و چه بسا محال است.  اين رهبري البته گاه بدليل سركوب  و خفقان و ديكتاتوري و خيانت  مي تواند راهزني چون خميني باشد و يا كسي چون مصدق و گاندي و ... هر چه يك جنبش آزاديخواهانه اصيل  و مردمي و با گذشته و سابقه اي روشن باشد ، هر چه مبارزه آزاديخواهانه عميق و داراي هدف و برنامه و محتواي انقلابي و مردمي   باشد، رهبري آن قابل اتكا و اعتماد خواهد بود و در سر فصلهاي تاريخي  با سياست و استراتژي و تاكتيك درست  محك مي خورد و درجه اعتماد و شايستگي و اصالت خود را بالا مي برد.  براي اينكه يك جنبش آزاديخواهانه در يك سرزمين به سرمنزل مقصود برسد، رهبري جنبش است كه نقش اصلي را در حفظ ، هدايت و سلامت و تضمين سلامتي آن و محقق كردن  اهداف آزاديخواهانه اي  كه دارد بازي مي كند. پس  دست يابي به چنين گوهري كه سهل و  آسان نيست و خواب و خيال و رويا هم نيست و واقعي است ، جديت و تعهد  ومسئوليت پذيري  مي خواهد ،نمي توان آن  را در خفا و در پستويي برگزار كرد، يا دنبال هر بي سروپايي كه به دروغ مدعي آزاديخواهي است افتاد و خود و جريان آزاديخواهي را مسخره و مضحكه كرد!
آن هم در شرايطي كه زندانيان اسير و در چنگال جلادان به دژخيمان بيا بيا مي گويند و با قامتي استوار و  خلل ناپذير پاي چوبه دار مي روند و فرياد پر طنين آزادي يك خلق را در سراسر جهان طنین انراز میکنند.

ایران - اوین - خاطرات زندان – قسمت ششم ـــ رضا شميراني روزهاي آغاز قتل عام

شهدای قتل عام سال67
شهدای قتل عام سال67

مسعود رجوی: «اصلا بحث این نیست که خمینی چند نفر را اعدام کرده، بحث این است که باید دید چه کسانی را باقی گذاشته است؟ مگر جنایتکاری خمینی حد و مرز می‌شناسد!؟ نه، اصلاً این طور نیست. با ددمنشی کامل، با رذالت و هرزگی غیرقابل تصور، بی‌محابا خون می‌ریزد. هیچ قاعده و قانون، هیچ نظم و نظام و هیچ حساب و کتابی را هم نمی‌فهمد. اگر کسی این را باور نکند اصلاً خمینی و رژیم خمینی و مزدوران و دژخیمان خمینی را نشناخته است».(23آذر67)
مرداد ماه سال67 در تاریخ زندان و زندانی در رژیم خمینی از یاد نارفتنی است. از نخستین روزهای این ماه خمینی به یکی از فجیع‌ترین جنایات ضد‌بشری خود یعنی قتل‌عام زندانیان سیاسی دست زد. زمینه‌های این کشتار بی‌رحمانه که یک توطئه سیاه برای یک نسل‌کشی آشکار بود و به دستور خمینی انجام گرفت، از سالها قبل فراهم شده بود. از روزهای نخستین مرداد ماه یک قتل‌عام سراسری از زندانیان سیاسی به راه افتاد و تا چند ماه بعد ادامه یافت. هدف اصلی این کشتار از بین بردن زندانیان مجاهدی بود که طی سالیان با مقاومت قهرمانانه خود و تحمل سرفرازانه تمامی سختیها و شکنجه‌های قرون‌وسطایی دژخیمان برگی زرین از مقاومت و فدا در تاریخ انقلاب نوین میهنمان را رقم زده بودند. در این ایام سیاه هیأتهای مرگ خمینی مرکب از سرسپرده‌ترین عناصر وزارت اطلاعات، دادستانی رژیم و مسئولان زندانها با تمهیدات و تدابیر شدید امنیتی، اجرای طرحی را که از سالها پیش در نظر داشتند و از چند ماه قبل از مرداد67 تدارکش را دیده و مقدماتش را آماده کرده بودند، به‌طور متمرکز آغاز کردند. آنان در به‌اصطلاح محاکمه‌یی که چند دقیقه بیشتر به درازا نمی‌کشید حکم بدار آویختن مجاهدین اسیر را صادر می‌کردند.
۵ مرداد ۶۷ ساعت سه بعد از ظهر یکی از پاسداران آمد و امیر را از سلول ما و محمدرضا سرادار را از سلول دو بعد از ما صدا کرد و گفت: لباس بپوشید و بیایید بیرون.
ما از قدیمیهای زندان بودیم با تجربه های زیاد، اما حس عجیبی داشتیم.  احساس میکردیم اوضاع خوب نیست و خبرهایی شده که ما از آن بی اطلاع هستیم.
در این چند روز که به انفرادی آمده بودیم، روزنامه قطع شده بود. آخرین خبری که داشتیم همان پذیرش آتش بس بود. 
 من و مسعود ابویی تمام مدت را با هم و با بچه های سلول بغلی حرف میزدیم و در پی آن بودیم تا خبری به دست بیاوریم.  سؤالمان بودامر و محمدرضا را به کجا بردندو چرا بردند؟دست آخر به این نتیجه میرسیدیم که باید صبر کرد تا آنها برگردند.  البته فکر میکنم محمدرضا سرادار دو ساعت بعد  به سلول برگشت.
    ساعت از ۱۲ شب گذشته بود که امیر به همراه پاسدار جواد به سلول برگشت.  پاسدار دم درب سلول ایستاده بود تا امیر وسایلش را جمع کند. امیر کاملاً بر افروخته بود. حالتش کاملاً عوض شده بود  و در لابلای جمع کردن وسایل سعی می کرد به من و مسعود حالی کند که او را به دادگاه برده اند و الآن هم دارند او را برای اعدام می برند.  خوب، درک این خبر برای ما مفهوم نبود...
 گیج شده بودیم و از او پی در پی  می پرسیدیم می خواهند تو را کابل بزنند؟ او می گفت نه، می خواهند دار بزنند. و ما باز هم سؤال خودمان را تکرار می کردیم و او هم می گفت: 7،8 نفر رفتیم به دادگاه و همه به اعدام محکوم شدیم. و الآن هم داریم برای اعدام می رویم.
    تمایلی نداشت که برخی از وسایل، از جمله، مواد غذایی و پتویش را ببرد. پاسدار جواد، که میان درب سلول در انتظار ایستاده بود، با خنده یی شیطانی که بر لب داشت به امیر گفت: وسایل را با خودت بیار. چون امشب هستی و به آنها نیاز داری.
   امیر در خبردهی آدم فوق العاده دقیق و وسواسی بود. برای من که از نزدیک او را می شناختم نمی توانستم به خبرهایی که او داده بود، شک کنم. اما از طرف دیگر خبرهایی که داده بود چیزی نبود که به سادگی قابل  باور باشند. با جمع آوری وسایلش  پاسدار جواد او را با خودش از نزد ما برد و این آخرین دیداری بود که با او داشتم.
با رفتن امیر، من و مسعود ابویی با یک دنیا سؤال  تنها ماندیم. از شدت بهت و مات زدگی حتی  نمی توانستیم با یکدیگر صحبت کنیم. انگاری خودم را برای اعدام می بردند. خبر آن قدر جدّی و بزرگ بود که باور آن سخت به نظر می رسید. درنگ نکرده و بلا فاصله با مورس خبر را به سلول بغلی، که مجید، برادر امیر هم آنجا بود، منتقل کردیم.
    آن شب نتوانستیم حتی برای لحظه یی استراحت کنیم و تا خودِ صبح توی سلول قدم می زدیم و روی این موضوع، من و مسعود با هم صحبت می کردیم. تمام تحوّلات چند روز گذشته را مرتّب مرور می کردیم. پرسشنامه یی که داده بودند، جابجایی به سلول انفرادی، لحن و برخورد مجتبی حلوایی و سایر موارد، اما باز آنچه که امیر گفته بود قابل درک نبود. حتماً باید اتفاق بسیار مهمی در خارج از زندان اتفاق افتاده باشد که رژیم اینچنین سراسیمه به کشتار بچه های زندانی دست زده است. اما چه اتفاقی می توانست آن قدر مهم و کیفی باشد. سؤالی که به جواب آن  چند روز بعد پی بردیم.   با اعدام امیر، برادر او  مجید عبدالّلهی را نیز، آن چنان که محمد خدابنده او را دیده بود چند روز بعد، چندین بار  به دادگاه می برند. در اتاق مرگ آخوند نیّری به او می گوید برادرت را اعدام کردیم اما نمی خواهیم نسل پدرت را منقطع کنیم با ما همکاری کن تا تو را اعدام نکنیم.
مجید که از اعدام برادرش مطلع شده بود با  انگیزه یی صد برابر به خواستۀ نیّری تن نمی دهد و می گوید من هم همان راه را می روم که برادرم رفت. مرا هم اعدام کنید. چندين بار در فواصل گوناگون او را به دادگاه بردند و خواستند با محکوم کردن سازمان را او را زنده نگه دارند و او همچنان بر مواضع خود قرص و محکم ایستادگی می کند و زیر بار حرفهای نیّری نمی رود و در نهایت، جانانه، به عهد خود وفاکرد و  به راه برادرش امیر ملحق گردید و جاودانه شد.

۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه

نجات معجزه آساي مادر و دختر فرانسوي در حمله تروريستي پاريس

نجات معجزه آساي مادر و دختر فرانسوي در حمله تروريستي پاريس
نجات معجزه آساي مادر و دختر فرانسوي در حمله تروريستي پاريس
سوفیا و دختر ۱۸ ساله‌اش باربارا جمعه شب گذشته پس از یک هفته کار در کافه تریای «لا کاسا نوسترا» در پاریس، ریلکس مشغول خوردن قهوه و گفت و شنود مادر و دختری هستند که ناگهان وحشت و ترور کافه را تسخیر میکند!
تروریست داعش که نقاب سیاه بر چهره دارد با مسلسل در دستش وارد رستوران شده و با فریادهای الله اکبر شروع به تیراندازی میکند؛ صدای جیغ و فریاد مردم وحشت زده در رستوران فضا را پُر میکند؛ لحظاتی بعد تروریست پس از به قتل رساندن یک مشتری و زخمی کردن چند نفر از مشتریان و کارکنان کافه تریا، چشمش به این مادر و دختر فرانسوی می‌افتد که در زیر میز کافه در اوج وحشت و ناامیدی پناه گرفته اند؛ مرد نقاب دار به بالای سر این مادر و دختر می‌آید و برای لحظاتی در چشمان وحشت زده هر دوی آنها که با نگاهی التماس آمیز از او میخواستند تا آنها را نکشد، خیره میشود اما تروریست داعشی رحم نکرده و مسلسل خود را بسوی زن ۴۰ ساله و دختر جوان نشانه میگیرد و ماشه را میکشد تا هر دو را به قتل برساند و خشم خود را فرونشاند اما ناگهان اسلحه او از کار می‌افتد! دوباره ماشه را میکشد و باز هم اسلحه شلیک نمیکند چرا که پس از رگبارهای قبلی در رستوران، مسلسل خالی از گلوله فشنگ شده و قادر به تیراندازی نیست!

لحظاتی بعد تروریست عصبانی پا به فرار میگذارد و مادر و دختر که صدای تپش قلب آنها را میتوان حس کرد، بطور ناباورانه‌ای از مرگ حتمی نجات میابند و به بیرون کافه فرار میکنند و سپس در خیابان توسط مردم محاصره میشوند؛ روزنامه‌های اروپا زنده ماندن باربارا و سوفیا را در جریان حملات تروریستی جمعه گذشته داعش در پاریس، معجزه سال ۲۰۱۵ لقب داده اند! امروز که یک هفته از شب نحس و وحشت ترور در پاریس (۱۳ نوامبر) میگذرد، این مادر و دختر در گفتگو با رسانه‌ها میگویند: کابوس اون لحظه‌های ترور و ایستادن مرد نقاب دار داعشی با مسلسل بر بالای سر ما که زیر میز قایم شده بودیم و او را با التماس نگاه میکردیم، با هیچ کلامی قابل توصیف نیست، چرا که براستی مرگمان را جلو چشمانمان شاهد بودیم و اینکه الان هر دو زنده هستیم خودمان هم باورمان نمیشود...

گردهمایی در همبستگی با مردم فرانسه در مقر مقاومت ایران

مریم رجوی
مریم رجوی
ایران - مریم رجوی همه مسلمانان را به اتحاد عليه تروريسم و افراطي‌گري تحت نام اسلام فراخواند
در روز شنبه ۳۰ آبان (۲۱نوامبر) مریم رجوی، در یک جلسه همبستگی در یادبود قربانیان حمله تروریستی در پاریس تأکید کرد:
حمله 13 نوامبر نشان داد كه يك جبهه‌بندي وجود دارد. از يك طرف مردم خواهان آزادي دمكراسي و جدايي دين و دولت كه ‏مسلمانان بردبار و دمكرات در اين جبهه قرار دارند. ‏
از طرف ديگر جبهه استبداد و شقاوت و فناتيسم. داعش و بشار اسد و ملاهاي ايران در اين جبهه‌اند.
وي گفت : مبارزه مسلمانان دموکرات، مؤثرترین عامل برای از بین بردن خطر جهانی بنیادگرایی اسلامی، است. وی همه مسلمانان از هر شاخه‌يي، به ويژه مسلمانان فرانسه، را فرا خواند كه در يك جبهه عليه تروريسم و افراطي‌گري تحت نام اسلام گردهم‌آيند.
وی در این مراسم که در مقر مقاومت ایران در اورسوراواز برگزار شد، ضمن مردود شمردن این ایده که برای از بین بردن داعش باید با اسد همکاری کرد، گفت:‌ موجوديت داعش از ابتد‌ا به بشار اسد و رژيم ایران وابسته بوده و از بركناري اسد دو طرف به شدت ضرر مي‌كنند: يكي داعش كه زمينه‌هاي حياتي خود را از دست مي‌دهد. ديگري ملاها كه جبهه منطقه‌يي‌شان فرو مي‌ريزد.
مريم  رجوي گفت در جریان فاجعه تروریستی در پاریس، از يك طرف گروه داعش ده‌ها جوان را قتل عام مي‌كند، از طرف ديگر ملاها با ابراز خوشحالی از این جنایت ضدبشری تهديد مي‌كنند كه اگر ادامه حكومت بشار اسد را نپذيريد حملات بيشتري در راه است.

وي افزود كشتار انسانهای بي‌دفاع در پاريس تحت نام اسلام، حمله‌ به اسلام و همه مسلمانان است. بنيادگرايي تحت نام اسلام چه در لباس شيعه و ولايت فقيه و چه در لباس سني و داعش دشمن تمام بشريت است و قلب آن در تهران تحت حاكميت فاشيسم ديني است.

۱۳۹۴ آبان ۲۹, جمعه

ایران - به کودکان کارتن خواب

کودکان  کارتن خواب  قربانیان نظام پلید خامنه ای  ضدبشر وروحانی جلاد
کودکان  کارتن خواب  قربانیان نظام پلید خامنه ای  ضدبشر وروحانی جلاد
به نونهالان  عزیزم  که در نظام پلید خامنه ای وروحانی جنایتکار نشکفته  پر پر می شوند.
سلام!
نازنین! روز‌هاست از فکر تو خلاص نمی‌شم. تو رشته‌های ردّی شده‌یی که مثل رگه‌ی خونی دنبال فکرا و روزای من میاد. میون این فلات گربه‌نشون که دمش توی عمّانه و سرش توی خـزر، تو باید توی کارتن بخوابی و ماشین از روت رد شه و لـه شی!  میون این همه خونه، تو «تـو فکر یه سقفی»!
روی این توپ خاکی ـآبی درندشت که همه‌ی دنیا روی اون جامیشه،گم‌شده‌ی کدوم سیاره‌یی؟توآدرس کدوم نشونه‌یی؟غارت‌شده‌ی کدوم فرعونی؟تولـه‌شده‌ی کدوم سیاستی؟ تو منظومه‌ی تلخ کدوم تاریخی؟
از فکر تو خلاص نمی‌شم. تو رو باید وقت وحشت کردن از شمردن قلک عید می‌دیدم. تو رو باید در حیرت شوق‌آور تماشای کفش واکس خورده و جفت شده‌ی توی گنجه می‌دیدم. تو رو باید در عطر گل محمدی لباس عیدت حس می‌کردم. تو رو باید از گل خشک شده‌ی لای کتابت می‌شناختم. تو رو باید در همه‌ی اون چیزاییکه به‌خاطرعید، «با اونا زمستونو سر می‌کردی و خستگی‌ت رو در می‌کردی» می‌دیدم.
عزیزم! از فکر تو خلاص نمی‌شم. تو رو باید در ضیافت گاز زدن سیب باغ همسایه پیدا می‌کردم. تو رو باید در آب‌بازی توی جوی آب تیر و مرداد، با پوست سوخته‌ات می‌دیدم. تو رو باید در لای شاخه‌های انگور عصر پاییز حیاط خانه پیدا می‌کردم. باید کتاب و دفترت رو از گوشه‌ی حیاط جمع می‌کردم و خودت رو در سینمای بلوار، پارک لاله و استادیوم امجدیه پیدا می‌کردم. پردیس خواب ناز و نوشین دم صبحت رو باید گل آفتابگردون پاره می‌کرد. تو رو باید... تو رو باید... تو رو باید...
از فکر تو خلاص نمی‌شم. کدوم فرعون‌ عمامه‌پیچ، تموم باغ‌ها، جوی‌ها، آبشارها، کوه‌ها، سینماها، پارک‌ها، استادیوم‌ها، مدرسه‌ها، کتاب‌ها، مشق‌ها، نمره‌ها، رؤیاها و معصومانه‌های تو رو غارت کرده؟ تو تباه شده‌ی کدوم تقدسی؟ امان از آدم‌های مقدس! امان از نظام پلید ستمگر!امان از آخوندهای ضدبشر وجنایتکار  ودزد وغارتگر...امان از خامنه ای جلاد وروحانی  این روباه شیاد ومکاروجنایتکار...
از رشته‌های فکرتو نمیتونم بیرون بیام. میون این همه رشته‌های به هم تنیده‌ی این دنیا، رشته و ردی شده‌یی مثل رگه‌ی خونی به‌دنبال من. می‌دونم هرگز به آخر این رشته و این رد نمی‌رسم. می‌دونم به راحت و آرامی که این فکر رو از من بگیره و رشته و رد تو رو گم کنم، نمی‌رسم. نفرین به اونها که تو و هزاران دوستت رو از آینده‌ی سرزمین من گرفتن. نفرین به اونها که همکلاسیهات، معلم‌هات، مدرسه‌ت، شهرت، خیابونها، کوچه‌ها، خونه‌ها و همه‌ی جلوه‌های قشنگ زندگی رو ازتودزدیدن. تو قربونی کدوم دزدی بزرگی؟این‌همه زندگی متلاشی شده دراین دیارگربه‌نشون،قربونی خیانت کدوم فرعون عمامه‌پیچن؟
از فکر من بیرون نمی‌ری. چه منظومه‌ی تلخی! این همه وعده‌های بد و سیاه، توی هیچ کتاب مقدسی نبود. من و تو در اونها وعده‌های امید و سعادت خوندیم. اما امان از آدم‌های مقدس! امان از کتاب‌های سفیدی که فرعون‌ها در اونها قانون می‌نویسن! امان از حاکم بی‌عار! امان از حاکم بد!
از فکر من بیرون نرو! روبه‌روی من باش! اسمت برام مهم نیس. می‌خوای پرویز باش یا پروانه، می‌خوای دارا باش یا سارا، می‌خوای خدیجه باش یا خلیل، می‌خوای الناز باش یا ابراهیم، می‌خوای شاهین باش یا شقایق؛ می‌خوای بلقیس باش یا برات، می‌خوای فاطمه باش یا فتح‌الله، می‌خوام اعتراف کنم که دارین با هم برابر و مساوی می‌شین. به این ارمغانها و افتخارها در ترازوی عدالت و قانون فرعون فقیه نگاه کن:
ـ اعدام پرویزها = اعدام پروانه‌ها
ـ ساراهای فراری = داراهای فراری
ـ آینده‌ی تباه شده‌ی الناز= آینده‌ی تباه‌شده‌ی ابراهیم
ـ دار زدن هر روز و هفته‌ی فریدون = دار زدن هر روز و هفته‌ی فریبا
ـ دورنمای پنجره‌ی طلوع مهناز = بازوی بلند جرثقال «دار» / دورنمای پنجره‌ی طلوع مهرداد = بازوی بلند جرثقال «دار»
ـ اسید پاشیدن به‌صورت خدیجه و نابینا کردن او تا آخر عمر = درآوردن چشم خلیل و نابینا کردن او تا آخر عمر
ـ له شدن شخصیت مینا زیر بار هیولای فقر = له شدن شخصیت مهران زیر بار هیولای فقر
ـ سکته کردن مامان از خبر اعدام بچه‌هاش = سکته کردن بابا از خبر اعدام بچه‌هاش
ـ تجارت با دخترای معصوم = تجارت با پسرای معصوم
ـ نداشتن پول خرید دفتر و کتاب واسه زری = نداشتن پول خرید دفتر و کتاب واسه زهیر
ـ ترک تحصیل صدتا صدتای فرشته‌ها و نسرین‌ها = ترک تحصیل صدتا صدتای فرهادها و نادرها
 ـ کلاس درس دخترای بلوچستانی توی اتوبوس اسقاطی سوراخ سوراخ = کلاس درس پسرای بلوچستانی توی اتوبوس اسقاطی سوراخ سوراخ
ـ فروش «کلیه  فاطمه‌ها واسه یه لقمه نون و یه سرپناه = فروش «کلیه» فتح‌الله‌ها واسه یه لقمه نون و یه سرپناه
ـ ندادن ماه‌ها حقوق به زنهای سرپرست خونواده = ندادن ماه‌ها حقوق به مردهای سرپرست خونواده
ـ زیاد شدن بی‌کاری و بی‌سوادی زن‌ها = زیاد شدن بی‌کاری و بی‌سوادی مردها
ـ سرکیسه کردن دارایی ملی زنهای ایران واسه‌ی رسیدن به بمب = سرکیسه کردن دارایی ملی مردهای ایران واسه‌ی رسیدن به بمب
زنهای زیر خط مرگ = مردای زیر خط مرگ
این‌طوریه که تو خونه و سقف و پناهی نداری. با این عدالته که تو بی‌آینده شدی. این‌طوریه که از خـزر تا عمان، در ولایت فرعون فقیه ـ که اهرامشون رو با جمجمه‌ی خواهرا و برادرا و مادرا و پدرای تو به آسمون رسوندن ـ تو جایی واسه زندگی نداشتی و به منظومه‌های زنبوری کارتن‌خوابی پناه بردی! اف بر خامنه ای ضدبشروروحانی جنایتکار ونظام دجال شان 
آهووکی که همه‌ی دشتها و افق‌ها و جنگل‌های تو رو کفتارهای عمامه‌دار به توبره کشیدن! از روزهای دنیای من بیرون نیستی. از هر طرف که می‌رم، باز به تو می‌رسم. به تو و همناما و همسالای تو. این زندگی‌های متلاشی‌شده، این آرزوهای غارت‌شده، این رؤیاهای تیربارون‌شده، این اعتماد و امید تجاوز‌شده و این آینده‌ی خیانت شده، در همه‌ی خبرهای ایران من و تو هست. با اسم‌های مختلف، با عنوانهای گوناگون، با انشاهای کوتاه و بلند و با عکسهای رنگارنگ.
کودکان کار وکودکان خیابانی  وکارتن خواب،کودکی نمی‌کنندبجای درس خواندن، به‌خاطر لقمه نانی برای خودیا خانواده‌شان ازصبح درخیابانهاسرگردانند.یابه‌وسیله باندهای مرتبط بارژیم درکشورهای همسایه به فروش می‌رسند.
اما برای این همه درد و رنج و فقر و تنگدستی، پاسخی وجود دارد. در این جامعه ملتهب و به جان آمده،
میتوانیم فضای رعب و اختناق را در هم بشکنیم.ازهرفرصتی برای دامن زدن به اعتراض اجتماعی استفاده کنیم.به اعترضات کارگران و زحمتکشان و زنان مقاوم میهنمان بپیوندیم ،با اهانتها و تعرضهای پاسدران و گشتیهاوچماقداران سرکوبگرمقابله کنیم.صحنه‌های جنایت باراعدام وشلاق‌ زدن درملأعام رادرهم بریزیم.
آری،هم‌چنان که مسعود رجوی رهبر مقاومت گفت، راه و رسم مقاومت به هرقیمت،ارتجاع و ستم را قطعاً مغلوب می‌کند. مطمئن باشید پیروزی وآینده، ازآن نسلی است که آماده است بهای آزادی را بپردازد.

ایران - بركودكان ميهنم چه ميگذرد؟!

کودکان کارتن خواب درحاکمیت خامنه ای ضدبشر وروجانی شیاد
کودکان کارتن خواب درحاکمیت خامنه ای ضدبشر وروجانی شیاد
نیش عقرب نه از ره كين است
 اقتضاي طبيعتش اين است
شرایط نونهالان این مرز و بوم تحت حاکمیت شوم آخوندها
 در جامعة خميني زده كه قانون جنگل و بربريت در آن حكمفرماست، معيارهاي ارزشگذاري را افرادي تعيين ميكنند، كه در وحشيگري،ظلم و قساوت بر مردم هيج حد و مرزي نمي شناسند. به راستي در قاموس ايدئولوژي متحجّر و ارتجاعي آخوندي، انسان،چگونه تفسير ميشود؟ جوهره وجودي انسان چيست؟
در نظرگاه آخوندهاي ضدفرهنگ،انسان موجودي است گناهكار، بدون اراده و اختيار، كه تابع شرايط موجود، يعني شرايط تحميل شده از جانب آخوندهاي پست و فرومايه هستند، بدون داشتن نقشي در تغيير و اجبارات ضدانساني موجود. شرايطي كه بر كودكان ميهن ما تحميل شده، تا حدي در رديف ستمي است كه زنان جامعه ما به آن گرفتارند. متأسفانه وضعيت مصيبت باري كه بر روح، جسم و زندگي كودكان ميهنمان چون بختكي سنگيني ميكند، نه تنها به فراموشي سپرده شده بلكه چشم انداز روشني هم تا اين رژيم ضد انساني هست، وجود ندارد و روزبه روز بر ابعاد فاجعه افزوده ميشود.
 مگر كودكان حقوقي دارند!؟
 در ايران، وضعيت كودكان فاجعه بار است. بسياري از آنان قرباني اختلافات خانوادگي،ازدواج و كار اجباري، اعتياد و فقر، فحشا و… ميگردند. زندگي بسياري از كودكان در حكومت ضد انساني آخوندي بيش از هر چيز به كابوس شباهت دارد.
«ابتدايي ترين حقوق ايرانيان، اعم از بزرگسالان يا كودكان به طور سيستماتيك در ديكتاتوري مذهبي كه بيش از 25سال است، بر ايران حكومت ميكند، پايمال ميشود. ايران در سال1993 به كنوانسيون بين المللي حقوق كودك پيوست. با اين شرط كه ”مفاد كنوانسيون حاضر قابل اجراست مشروط بر آن كه با حقوق اسلامي و قوانين داخلي مغايرت نداشته باشد”.
 تحفيظ مزبور با كنوانسيون در تضاد آشكار است, چرا كه كنوانسيون تصريح ميكند: ”هيج گونه تحفيظ كه با موضوع و هدف كنوانسيون حاضر مغايرت داشته باشد مجاز نخواهد بود”.
 كودكان قربانيان بهره كشي و استثمار
بنا به گزارش يونيسف: وضعيت اقتصادي مردم ايران فاجعه بار وکودكان نخستين قربانيان اين وضع هستند. برخي خانواده ها كودكان خود را ميفروشند، سوءتغذيه و فقدان بهداشت و مراقبتهاي پزشكي بيداد ميكند. شمار كودكاني كه ميتوانند به كودكستان بروند از 15درصد كمتر است.
هزاران كودك خياباني و فراري هستند كه در اطراف ايستگاههاي قطار، اتوبوسهاي شهرهاي بزرگ پرسه ميزنند. سركردگان رژيم از حضور روزافزون دختر بچگان10، 12ساله در بين كودكان خياباني سخن ميگويند. كودكان مزبور كه با انواع مخاطرات روبرو هستند، طعمه شكارچيان كودك و قاچاقچيان مواد مخدر و … محسوب مي شوند.
 كودك آزاري
 زير فشار خردكننده مشكلات اقتصادي و معيشتي،كمبودها، بيكاري و نداري از يكطرف و سركوب وحشيانه از طرف ديگر،كه بر گُرده مردم محروم ايران سنگيني ميكند، فجايع اجتماعي در ابعاد وسيع و به اشكال مختلف در حاكميت قرون وسطايي آخوندي نمايان ميشود كه هركدام از آنها مصيبت هاي جانسوز و غم ا نگيزي دارد. كودك آزاري مقولة هولناكي است كه بعضي از خانواده ها روي كودكان خود اعمال ميكنند. فشار زندگي باعث به وجود آوردن استرس، عصبانيت هاي مستمر و بيماريهاي رواني و روحي ميشود. طبق گفته هاي سر دمداران رژيم: «بيش از 10ميليون بيمار روحي و رواني در ايران وجود دارد».
 روزنامه آفتاب يزد رژيم
 «در هر دو روز يك كودك آزاري حاد، 180مورد كودك آزاري حاد در سال گذشته وجود داشته 
پدر و مادري كه كودك خود را شكنجه ميكنند يا او را به قتل ميرسانند يا مي فروشند، به چه مي انديشند؟ آخوندهاي رذل،كينه ورزي و انتقامجويي را ترويج ميكنند و فشارهاي ناشي از فقر اقتصادي و گرسنگي را بر خانواده های  محروم تحميل ميكنند. حتماً مردم محروم ميدانند، كه ريشه به وجود آمدن اين بلاها را فقط در اين حاكميت ضدانساني و ضعيف كش بايد جستجو كرد. براي اين رژيم تبهكار و جاني تفاوتي بين كودك، نوجوان،جوان و سالخورده نيست. همه تحت فشار و سركوب مستمر قرار دارند. اما خيانت و جنايتي كه اين آخوندهاي كثيف, بر كودكان ايران رواميدارند و آينده سازان كشور را در چنبره فجايع و ناهنجاريهاي اجتماعي فرو ميبرند, در هيچ كجاي تاريخ سراغ نداريم. پرواضح است تا اين رژيم سفاك بر اريكه قدرت تكيه زده،هيج بهبودي
در جهت از بين رفتن اين بلاها متصور نيست و تنها راه براي خلاصي از اين مشكلات همانا سرنگوني اين آخوندهاي شياد و جنايتكار است. 

ایران: فعال سیاسی نامدار شرایط بستری شدن خویش همراه با شکنجه را شرح می دهد

زندانی سیاسی نرگس محمدی
زندانی سیاسی نرگس محمدی
زندانی سیاسی نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر با ارسال نامه‌ای به دادستان تهران، چگونگی اعزام و بستری شدن در بیمارستان و رفتار مإموران نظامی-امنیتی را شرح داد و نسبت به این رفتارها اعتراض کرد.
او می نویسد،در تاریخ ١٣ مهر، جهت اعزام به بیمارستان، برای بازرسی رفتیم. به مأمور زن، گفتم که من احتمالاً نوار قلب و اکو خواهم داشت، لطفاً وقتی لباس‌هایم را در می‌آورم، پشت پارتیشن تشریف نیاورید. او گفت که ما باید بیاییم. تقاضا کردم پیش سرهنگ برویم تا مشکل حل شود. ایشان تشریف نداشتند. به جانشین ایشان توضیح دادم و گفتم که این کار اخلاقاً و شرعاً درست نیست. مسئول اعزام با لحنی گستاخانه و توهین‌آمیز گفت که لازم نیست شما از شرع بگویید، شما اگر مسلمان بودید که جایتان زندان اوین نبود. ...به دلیل شرایط بد و نامساعد شدن حالم به بند برگشتم و یک روز بعد، دوباره دچار تشنج و حمله عصبی شدم. همبندیان عزیزم من‌را از طبقه دوم تا جلوی در بند، در طبقه اول روی دست آوردند؛ چون هیچ وسیله‌ای در بند وجود ندارد. بعدسوار آمبولانس کردندکه در انتهای آمبولانس بسته نمی‌شد تقریباً قسمت انتهای برانکارد که سر م در آن قسمت قرار داشت، لای در نیمه باز آمبولانس بود که من در همان حال بسیار بد، نگران افتادن به بیرون بودم.
بهداری اوین به طور اورژانس، اعزام به بیمارستان خمینی را هماهنگ کرد. روی برانکارد آمبولانس دراز کشیدم. ناگهان یک مأمور نظامی زن و دو مأمور مرد با دست‌بند و پابند بالای سر من ایستادند. دست‌هایم را بغل کردم و گفتم که اجازه نمی‌دهم تا دست‌بند بزنید، چون واقعاً حالم خوب نیست، پس توان فرار کردن ندارم، شما هم که چهار نفر در داخل آمبولانس هستید، پس دست‌بند زدن برای چیست؟ خانم نظامی می‌گفت، حتی اگر کما هم بروید ما دست‌بند می‌زنیم و دست‌بند را زد. خیلی عصبی بودم و بر اثر فشار عصبی که علاوه بر تشنج داشتم، دچار حمله عصبی دیگر شدم که ناچار شدند آمبولانس را چند دقیقه کنار اتوبان متوقف کنند. وقتی از آمبولانس روی برانکارد بیمارستان قرار گرفتم، دوباره دست‌بد را زدند و در تمام مراحل بیمارستان از ابتدا تا خروج دست‌بند بر دستم و متصل به برانکارد بود و فقط زمانی که زیر دستگاه سی‌تی‌اسکن می‌رفتم به دلیل آهنی بودن دست‌بند، آن را باز کردند.
پزشک متخصص مغز و اعصاب بالای سرم آمد و توضیح داد که تشنج عصبی کردم و باید تا صبح تحت مراقبت باشم و٣روز بستری شوم تابررسی شود. با توجه به سابقه بیماری که ازسلول‌های انفرادی در بند٢٠٩درسال ٨٩ تاکنون داشتم وباتوجه به اعمال شرایط امنیتی سخت ازجمله دست‌بند،ازدکترخواستم بارضایت خودم، ترخیصم کند،پزشک محترم با یک نامه مبنی بر اینکه بیمار باید به پزشکان معالج خودمراجعه کند، برگه ترخیص را امضا کرد.
بعد از ۵ روز بالاخره در بیمارستان، بستری شدم. از زمان اعزام، دست‌بند به دستانم زده شد؛ حتی زمانی که پزشک معاینه‌ام می‌کرد. یا فشار خونم را می‌گرفتند، دست‌بند من باز نشد. وقتی وارد اتاق شدیم، بلافاصله دست‌بند به دست من و سپس به تختخواب زده شد که نمی‌توانستم به راحتی بنشینم یا دراز بکشم.
بر اثرفشار عصبی وارد شده ، لحظه به لحظه حالم بدترمی‌شد.در مقابل اعتراض وخواهش من، هیچ توجهی نمی‌شد. از ١٩تا ٢٧ مهر (طی ٩ روز) ممنوع الملاقات حتی با پدر و مادرم بودم. اجازه بیرون آمدن از اتاق را نداشتم و فقط روی تخت بودم و فقط به دستشویی می‌رفتم. همراه داشتن پول ممنوع بود و خودشان هم حتی از میوه‌هایی که در بند داشتم برایم نمی‌آوردند و جز غذای بیمارستان، چیزی برای خوردن نداشتم. در اتاق بسته بود و پرده‌ها را می‌کشیدند.
دو روز پس از بستری شدن، در اتاق آنژیو حالم به‌هم خورد. لذا روز بعد به دستور پزشک معالج، یکی از خانم‌های کمک بهیار آمدند تا من را حمام ببرندوموهایم را بشویندوبرای نوارمغز آماده کنند. خانم نظامی بلافاصله به آقای سرهنگ زنگ زدکسب تکلیف کرد. ایشان دستوراکید دادند خانم مأمور بایددرحمام حضورداشته باشند. من در اعتراض به چنین تصمیم و رفتار دون شأن انسانی، با همه لباس‌هایم زیر دوش رفتم و خانم مأمور هم حضور داشتند. ٢۶ مهرآقای سرهنگ به اتاقم آمدند. از ایشان تقاضا کردم وقتی برای معاینات یا مراحلی از معالجات، به محل‌هایی می‌رویم که نیاز است تا بخشی از لباس‌هایمان را درآوریم، لطفاً خانم‌های مأمور نظامی پس از دیدن محل یا هر اقدام دیگر، در آن محل حضور نداشته باشند و ما در حضور مأموران معاینه یا معالجه نشویم که ایشان هم پذیرفتند.
٢٨ مهر تا ١٢ ظهر ٢٩ مهر برای انجام آندرسکوپی و کلونوزکوپی آماده شدم که نه تنها نباید چیزی می‌خوردم بلکه باید ۴ لیتر مواد پاک کننده دستگاه گوارش نیز استفاده می‌کردم. بالاخره ساعت یک وارد اتاق عمل شدیم. خانم مأمور هم وارد شد. بنده از ایشان خواهش کردم تا پشت در اتاق عمل بایستند و ایشان ضمن صحبت با آقای سرهنگ گفتند که من داخل اتاق عمل می‌ایستم و من دقیقاً لحظه آخر که مواد بیهوشی را تزریق می‌کردند از اتاق عمل بیرون آمدم و تا عصر هم معطل شدم تا شاید موافقت کنند و نشد. با آقای سرهنگ تلفنی صحبت کردم و توضیح دادم و خواهش کردم اجازه بدهند خانم مأمور داخل اتاق عمل نشود تا من هم بتوانم به معالجه خودم بپردازم. ایشان دوباره قول دادند که خانم مامور بیرون خواهد ایستاد و شما دوباره این مرحله را انجام دهید. این مرحله از ساعت ٩ صبح ٢ آبان تا ١٢ ظهر ٣ آبان طول کشید و وقتی آماده رفتن به اتاق عمل شدیم، دوباره سرهنگ دستور داد که مأمور زن در حین انجام کلونوزکوپی در داخل اتاق عمل بایستد و من هم از رفتن به اتاق عمل سرباز زدم.
پزشک معالج اینجانب تلفنی با آقای سرهنگ صحبت کردند که ما باید نمونه برداری کنیم و این مرحله برای معالجه بیمار ضروری است و این عمل در اتاق عمل اتفاق خواهد افتاد که محیط استرلیزه‌ای است که فقط پزشک و پرستار حضور دارند و خواهش کردند که اجازه این عمل پزشکی داده شود. اما حتی با حضور بازرسان نظامی هم اجازه این عمل داده نشد و من برای دومین بار از ادامه معالجه خود محروم شدم.
نرگس محمدی آبان ماه ۹۴

۱۳۹۴ آبان ۲۸, پنجشنبه

تحول مهم جهانی و بن‌بست ولایت

نزدیک به یک هفته پس از فاجعه تروریستی در پاریس که 11سپتامبر فرانسه نام گرفته است، این خبر و پیامدهایش هم‌چنان در صدر اخبار و موضعگیری سران همه کشورها قرار دارد. اما در ایران وضع متفاوت است. ولی‌فقیه ارتجاع در سکوت به‌سر می‌برد. البته روز 26آبان به صحنه می‌آید اما از طریق نامه، آن هم در مورد محیط زیست با مشتی کلی بافی و حرفهای بی‌محتوا. سؤال این است که این بی‌تفاوتی سردمدار نظام ولایت آیا ناشی از قدر قدرتی این رژیم است که از تحولی به این بزرگی هیچ تأثیری نمی‌پذیرد، یا سکوت او و پرداختن به امر محیط زیست در چنین شرایطی امری تصادفی است؟
جواب به این سؤال مشکل نیست. با یک نگاه به آن چه رسانه‌های نظام را پر کرده می‌توان جواب را گرفت. اینها نمونه‌هایی از همین خبرهایی است که در رسانه‌ها و تلویزیون رژیم موج می‌زند:
27آبان 94 کیهان خامنه‌ای: جبهه‌سازی در این میانه فقط یک معنا دارد و آن سر و سامان دادن به جبهه‌یی است که پیش از این به نام مبارزه با ایران هسته‌یی شکل گرفته بود... اولاند ضرر نکرده کما این‌که همبستگی جهانی با فرانسویان نشان می‌دهد فرانسه نیز ضرر نکرده است… اما بر میزان نگرانی دولت و مردم سوریه افزوده شده است.
26آبان 94، نیروی تروریستی قدس: همان‌گونه که حملات 11سپتامبر نیویورک بهانه‌یی برای لشکرکشی آمریکا به منطقه شد، حملات اخیر مشابه آن در پاریس می‌تواند نشانه‌یی بر وقوع لشکرکشی اروپایی به منطقه باشد.
25آبان94 کیهان خامنه‌ای: آینده سوریه قربانی نمایش خونبار پاریس. غرب انحراف افکار عمومی را کلید زد. نشست وین درباره بحران سوریه در حالی با ارائه یک طرح صلح به‌کار خود پایان داد که به نظر می‌رسید این طرح تحت‌تاثیر حوادث خونبار پاریس در پی شکل دادن به آینده سوره بدون توجه به الزامات و واقعیتهای میدانی است.
25آبان 94 سایت حکومتی قدس آنلاین (وابسته به سپاه پاسداران) : بیم آن می‌رود که بعد از این حادثه... حتی کشورهای منطقه چون ایران در دور جدیدی از اتهامات قرار گرفته و شرایط دیگری پدید بیاید
27آبان 94 سایت حکومتی انتخاب: ما را در دنیا برادران و خواهران مسلمان داعشیها معرفی می‌کنند؛ آیا اگر اتفاقی به نام اسلام می‌افتد نباید خود را مبرا کنیم؟
27آبان 94 سرمقاله روزنامه حکومتی ابتکار: ﻫﺰﻨﻪ ﺗﺮﻭﺭﺴﻢ ﻭ ﺑﻨﯿﺎﺩﮔﺮﺍﯽ ﺧﺸﻦ، ﺩﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺍﺮﺍﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ... ﺗﺒﺪﻞ ﻓﻀﺎﯼ «ﺍﺮﺍﻥ ﻫﺮﺍﺳﯽ » ﺑﻪ ﻓﻀﺎﯼ «ﺍﺮﺍﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ » ﺍﺯ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ ﺍﺳﺖ.
27آبان94 سایت حکومتی رسا- آصفری عضو کمیسیون امنیت مجلس ارتجاع: زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که حمایت از حزب‌الله لبنان و شعار مرگ برآمریکا کنار گذاشته شود.
نگاهی به این نمونه‌ها که مشتی از خروار است چند نتیجه را در ذهن برجسته می‌کند:
وحشت از پیامدهای فاجعه تروریستی پاریس که مانند 11سپتامبر با یک ائتلاف قوی به منطقه و به‌طور مشخص به سوریه کشیده شود. و برای رسیدن به اهدافش ابتدا در راستای حذف بشار اسد و ایجاد یک دولت مرکزی قوی در سوریه گام بردارد.
علت وحشت این است که حذف بشار اسد مساوی فروریختن عمق استراتژیک نظام ولایت است و آن چنان که سرکردگان رژیم بارها گفته‌اند با فروریختن این خاکریز خطر برای نظام این است که خط مقدم به قلب تهران برود. تازه‌ترین نمونه، اظهارات پاسدار جعفری سرکرده سپاه رژیم است که روز 26آبان گفت: «امنیت سوریه (بشاراسد) ارتباط تنگاتنگی با امنیت نظام جمهوری اسلامی ایران دارد». برای سردمداران نظام واضح است که تحولات منطقه اگر با سمت و سوی نابود کردن تروریسم ناشی از بنیادگرایی است، لاجرم باید به جارو کردن پدر خوانده آن یعنی فاشیسم حاکم بر ایران منجر شود.
این وحشت در هر دو باند نظام دیده می‌شود، اما مثل تمامی بحرانها، با واکنش‌های متضاد. واکنش باند خامنه‌ای هیاهویی است با ظاهر ابراز شادمانی، و واکنش باند رفسنجانی هشدار به باند رقیب که این کارها خطرناک است و راه‌حل، سرکشیدن فوری جام زهر منطقه‌یی است و حتی به نتیجه رسیدن برجام برای اندکی شل شدن طناب تحریمها، به خوردن زهر منطقه‌یی مشروط است.
حالا سؤال این است که اگر فاجعه پاریس به‌عنوان یک تحول بزرگ جهانی چنین ولوله‌یی در درون نظام ولایت افکنده است چرا ولی‌فقیه نظام این‌گونه تا نزدیک به یک هفته در سکوت فرو رفته و وقتی هم که می‌خواهد برای خالی نبودن عریضه ظاهر شود به صحرای محیط زیست می‌زند؟ جواب روشن است، خامنه‌ای بر لبة پرتگاه هولناکی قرار گرفته که راه پس و پیش ندارد، یعنی این تحول بزرگ جهانی که می‌رود به دگرگونیهایی در جغرافیای سیاسی منطقه به‌انجامد، دیوارهای بن‌بستی را که نظام ولایت در آن قرار دارد قطورتر و بلندتر کرده است.